
دلنوشته ی شاملو”رستاخیز”
من تمامی مردگان بودم مردهی پرندهگانی که میخوانند و خاموشاند
مردهی زیباترین جانوران بر خاک و در آب مردهی آدمیان از بد و خوب من آنجا بودم در گذشته بیسرود
با من رازی نبود نه تبسمی ،نه حسرتی،به مهر مرا بیگاه در خواب دیدی و با تو بیدار شدم.