
دلنوشته ی شاملو”فراقی”
چه بیتابانه میخواهمت ای دوریات آزمون تلخ زنده به گوری!
چه بیتابانه تو را طلب میکنم بر پشت سمندی ،گویینو زین که قرارش نیست
فاصله تجربهای بیهوده است بوی پیرهنت اینجا و اکنون.
کوهها در فاصله سردند دست در کوچه و بستر حضور مأنوس دست تو را میجوید و به راه اندیشیدن یأس را رج میزند
بینجوای انگشتانت فقط و جهان از هر سلامی خالیست