
داستان کوتاه سیاوش و سودابه :شاهنامه حماسهای عظیم از اشعار فردوسی و از شاهکارهای ادبی ایران و جهان است. خواندن داستان کوتاه سیاوش و سودابه دلنشین خواهد بود و وقتی این داستانها از شاهنامه انتخاب شده باشند،
خواننده را با فرهنگ پهلوانی و پیشینه پرافتخار ایران آشنا میکنند. داستان کوتاه سیاوش و سودابه از شاهنامه را میتوان برای نقالی و نقالی خوانی نیز استفاده کرد.
آنچه در ادامه ی مطلب خواهید خواند :
داستانی از شاهنامه است که به قلم بزرگان ادبیات معاصر و شاهنامهپژوهانی همچون جلال خالقی مطلق، احمد معین سلوکی و… به نثر امروزی برگردانده شده است
و مطمئناً خواندن آنها برای همه سنین از کودکان تا بزرگسالان خالی از لطف نخواهد بود.
درباره ی داستان سیاوش و سودابه :
سیاوش از ازدواج زنی از سلاله گرسیوز با کیکاووس زاده شد.
از آنجا که دربار، جایی مناسب برای پرورشِ سیاوش نبود؛
کیکاووس، سیاوش را به رستم سپرد تا وی را بپرورد و بیاموزد.
رستم، در زابلستان، سیاوش را آیینِ سپاهراندن و کشورداری آموخت
و برخی از شایستهترین ویژگیهای خود همچون سوارکاری، تیراندازی،
پرتاب کمند، شکار و همچنین هنرهای اخلاقی را به وی منتقل ساخت.
پس از آنکه سیاوش از زابلستان به کاخِ پدر بازآمد، کاووس وی را نواخت
و به شادیِ آمدنِ فرزند جشنی برپا کرد.
سیاوشِ خوشچهره چنان است که همه از زیبایی وی همچون یوسف، حیرانند.
از سویی دیگر، روحیات اخلاقی نیک از جمله پاکدامنی و شرم نیز از ویژگیهای بارز وی است.
سودابه و دسیسه های آن برعلیه سیاوش:
دختر شاه هاماوران و همسر کیکاووس،
پس از بازگشت سیاوش و دیدن او شیفته سیاوش شد.
چنانکه در نهان، پیکی به سوی سیاوش فرستاد
و او را به شبستان شاهی فراخواند اما سیاوش نپذیرفت.
روزی دیگر، سودابه نزد کیکاووس رفت و از وی دستوری خواست که سیاوش را به شبستان بفرستند
تا وی از میان دختران همسری برای خود برگزیند.
سیاوش نیز به ناچار و برای اطاعت از دستور پدر به شبستان رفت.
سودابه پس از رفتن دختران از زیبایی سیاوش تعریف کرده
و به سیاوش پیشنهادهایی داد که با امتناع سیاوش روبرو شد.
در بار سوم سودابه، سیاوش را به نزد خویش فراخواند
و خود را به وی عرضه کرد اما سیاوش برآشفت و به تلخی از آنجا برخاست.
متهم کردن سیاوش از جانب سودابه :
سودابه با وارونه جلوه دادن ماجرا کاووس را باخبر و سیاوش را متهم ساخت.
کاووس پس از شنیدن حرفهای سودابه، در این اندیشه بود که سیاوش را به کیفر گناه بکُشد
اما برای آزمایش، نخست جامه و دست سودابه را بویید
و در آن بوی مُشک و گلاب و شراب یافت
و در دستوبر سیاوش، بویی به مشامش نرسید.
پس دانست که سودابه به ناراستی سخن گفته است
و پسرش سیاوش بیگناه است.
واکنش کیکاووس بعد از شنیدن دروغ های سودابه:
هنگامی که کیکاووس به ناراستی سخنان سودابه پی برد،
خواست که سودابه را بکُشد اما از شاه هاماوران اندیشه کرد
که به کینخواهی برخواهد خواست؛ پس به سخن موبدان، آتشی برپا کرد
تا به این روش، گناهکار را از بیگناه جدا سازد.
سیاوش شخصیتی است که اهل سازش است
و یکسره از خشونت دوری میکند. با اینکه کاووس میداند
که سودابه گناهکار است
اما با اینحال بر رأی موبدان و انتخاب خود سیاوش، گذشتن از آتش را برای آزمون راستی میپذیرد
اما سودابه از آزمون سرمیپیچد.
هیزمکشان صد کاروان شتر هیزم گردآوری میکنند
و دو کوه بلند هیزم درست میکنند.
پس سیاوش که این آزمون را پذیرفته
روز دیگر در خرواری از آتش که کاووس برافروخته بود
با لباسی سپید و کفنپوش و کافورزده با اسب شبرنگ خویش ـ که بهزاد نام داشت ـ وارد شد
و کاووس را آشفته و خجالتزده یافت.
عاقبت سیاوش:
سیاوش پس از دلداری دادن پدر، کفنپوشان با اسبش به میانه آتش زد
و تندرست از آنسوی بیرون آمد.
پس چون بیگناهی سیاوش بر شاه آشکار شد،
شاه خواست که سودابه را بکُشد اما سیاوش میانجیگری کرد
و از این کار جلو گرفت و خواهان بخششِ او از سوی شاه شد
و کیکاووس نیز سودابه را بخشید و از گناه او چشم پوشید.
افراسیاب کشور پهناوری تا چین را به سیاوش داد
و سیاوش با فرنگیس و پیران ویسه به سوی آن سرزمین رفته و گنگ دژ را بنا میکند.