افسانه بایگان از سفر به کربلا چه خاطراتی دارد؟

افسانه بایگان به ذکر خاطره ای از سفر در کاروان چهل چراغ پرداخت و عنوان کرد:
برایم در نجف اتفاق خاصی افتاد. یکی این بود که،کفش هایم بعد از زیارت گم شد.
عزیزان همراهم میگفتند که این نشانه ی سفر مجددم به اینجا است.
وقتی این اتفاق در کربلا هم تکرار شد، یکی از آیات خداوند که خطاب به موسی میکند، به یادم آمد:
بگذار نیتت را و بیا، در آن حالت میبینی که همه ی تعلقات،مانند خانواده،فرزند و همسر را باید رها کرد و رفت.
افسانه بایگان از خاطرات فراموشنشدنی سفرش به کربلای حسینی در اولین کاروان زیارتی در سال گذشته گفت.
و درباره راه پیمودن در مسیر معرفت که این روزها میلیونها خاطرخواه دارد، عنوان کرد:
«اگر سفر اربعین معرفتی نباشد خیلی فایدهای به حال آدم ندارد،
یعنی باید حرکتی از نقص به کمال صورت بگیرد چون من باید به سمت طلبیدن سفر کنم.
سفر کربلا خیلی متفاوت است، این حال و این شور حسینی از همان لحظات اول ایجاد میشود.
من در آن جا می فهمم که چقدر حقیر و کوچکم و تنها تسلیم شدن و قدم در راه گذاشتن و رفتن می تواند کمک کند.
وقتی این تصمیم را داشته باشی قدم به قدم اتفاقات عجیبی برای زائر می افتد که متوجه می شود اتفاقاتی در درونش دارد شکل می گیرد.»
افسانه بایگان پیادهروی اربعین را سفری روحانی دانست و گفت:
«همه ذراتش مثل یک پازل چیده شده است و هیچکدام را نمیتوان برداشت و چیز دیگری جایش گذاشت.
باید این تابلو به همان شکل ترسیم شود.
بعد از مدتی که از این سفر می گذرد و به آن فکر می کنی بیشتر پی به عظمتش میبری.
در همان لحظه ممکن است اعجابی داشته باشد
اما وقتی از آن رد میشوی طبیعتا این مساله بیشتر میشود.»
بازیگر سریال «سربداران» درباره قیام امام حسین(ع) و لزوم کسب معرفت درباره چنین حماسه ای، عنوان کرد:
«حضرت حسین (ع) رفتند و مسیرشان را پیمودند
و حال به قول معروف «کعبه سنگ نشانیست که ره گم نشود».
ما میرویم که این راه را فراموش نکنیم.
حقیقت این است که در وجود ما یک یزید وجود دارد.
به قول مرحوم دکتر شریعتی انسان فاصلهای است بین فرش و عرش.
برای خود من از حدود ۳۰ سال پیش سوالاتی درباره عاشورا بود.
کتاب «حسین وارث آدم» را میخواندم و فکر میکردم آن شب اگر من در کربلا بودم کجا میبودم؟
میماندم یا میرفتم؟ این خیلی مهم است.
از سفر که برمیگردم با همه حالات و احوالاتی که برای هر کس ممکن است شهود خاصی را ایجاد کند،
باید ببینم حالا کیام؟!
من بعد از سفر مکه هم همین سوال را داشتم.
معمولا این سوال خیلی برایم تکرار میشود.
برای این سوال باید وابستگیها و دلبستگیهای دنیا را کنار گذاشت.
وقتی در برابر این بلندبالاها قرار میگیریم متوجه میشویم که باید همه چیز را کنار گذاشت.»